بعد از تو  . . . !

 

 

 

 

 

بعد از تو در شبان تیره و تار من ،

دیگر چگونه ماه

آوازهای طرح جاری نورش را ،

تکرار می کند

بعد از تو ، من چگونه ،

این آتش نهفته به جان را ،

خاموش می کنم ؟

این سینه سوز درد نهان را

بعد از تو من چگونه فراموش می کنم ؟

 

من با امید ِ مهر ِ تو پیوسته زیستم

بعد از تو ،

این مباد ،

که بعد از تو نیستم

 

بعد از تو آفتاب سیاه است

دیگر مرا به خلوت خاص تو راه نیست

بعد از تو

در آسمان زندگی ام مهر و ماه نیست

 

بعد از من آسمان ــ آبی ست

آبی ،

مثل همیشه آبی ....

 

 

وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند . . . !

 

 

 وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند

 زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می کند

 ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب

 وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند

 سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست

 جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟

 یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد

 تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند

 هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست

 خانه من با خیابان ها چه فرقی می کند

 مثل سنگی زیر آب از خویش می پرسم مدام

 ماه پایین است یا بالا چه فرقی می کند؟

 فرصت امروز هم با وعده فردا گذشت

 بی وفا! امروز با فردا چه فرقی می کند . . . !

 

 

یک شاخه رز... یک شعر... یک لیوان چایی . . . !

 

 

 

 

 

 

یک شاخه رز ، یک شعر ، یک لیوان چایی

 آنقدر اینجا می نشینم تا بیایی

 از بس که بعد از ظهرها فکر تو بودم  

 حالا شدم یک مرد مالیخولیایی

 بعد از تو خیلی زندگی خاکستری شد

 رنگ روپوش بچه های ابتدایی

 یک روز من را می کشی با چشمهایت  

 دنیا پر است از این رمان های جنایی

 ای کاش می شد آخرش مال تو بودم

 مثل تمام فیلمهای سینمایی

 امسال هم تجدید چشمان تو هستم  

 می بینمت در امتحانات نهایی

می بینمت؟...اما نه! مدتهاست مانده است  

 یک شاخه رز... یک شعر... یک لیوان چایی

 

 

تقویم را بیهوده در تکرار می خواهی . . . !

 

 

ما را براي رونق بازار مي خواهي

اي باغبان تا چند گل را خار مي خواهي

اسفند و فروردين ما فرقي نخواهد داشت

تقويم را بيهوده در تكرار مي خواهي

پاداش حرف حق زدن جز سربلندي نيست

حق با من است اما مرا بر دار مي خواهي

اي دل چرا دست از سر من بر نمي داري

تا كي مرا از زندگي بيزار مي خواهي

اي عشق ، اي سنگ صبور روزهاي من

   امشب خودت هم محرم اسرار مي خواهي  . . . !

 

 

به مرگ فکر کن . . . !

 

 

 

 

   به مرگ فکر کن...

 جهان اسیر زمانست، پس نخواهد ماند
 

   زمانه میرود و پیش و پس نخواهد ماند
 

  نفس کشیدنت از مرگ میدهد خبرت
 

   اگر به سینه بیاید نفس، نخواهد ماند
 

  به عقل فکر کنم یا به زندگی یا عشق؟
 

  به هر چه فکر کنی، جز هوس نخواهد ماند

 به مرگ فکر کن آن لحظۀ پر از شوقی
 

  که این پرنده اسیر قفس نخواهد ماند
 

  ببند بار سفر را که وقت ماندن نیست
 

  قطار منتظر هیچ کس نخواهد ماند . . . ! 

 

 

روزت مبارک گلم . . . "تقدیم به دکتر پرنیان عزیز"

 

هزار هزارتا تبریک دارم که بهت بگم

اول از همه تولد تولد تولدت مبارک !!!!

 

""چه لطیف است حس آغازی دوباره...!

و چه زیباست

رسیدن دوباره به

روز زیبای آغاز تنفس...!

روز ابتدای بودن...

و چه اندازه زیباست امروز

.... روز میلاد

..... روز تو!

روزی که تو آغاز شدی ... !""

 

 

 

خب خب خب

و اما تبریک بعد

عزییییییییییییییییییییییییییییییزم روزت مبارک

روز پزشک مبارک باد . . . !