الو الو ...!
الو سلام ...
آسمان ...
بهشت ...
منزل خدا؟
و آنطرف فرشتهاي جواب ميدهد: شما؟
ـ من از زمين شماره را گرفتهام، خدا كجاست؟
و باز هم جواب ميدهد چه مهربان صدا:
چه خوب شد كه آمدي، خدا سفارش تو را
به عشق و آفتاب داده است و بعد هم به ما
ـ به او بگو كه پلك كوچه هفتههاست ميپَرَد
ولي كسي قدم نميزند سكوت كوچه را
دلم براي پر زدن دوباره لك زده، زمين
چه نا نجيب بال را گرفته از پرندهها
و قطع شد. الو...
الو...
كسي نبود، هيچ كس
دوباره ميشود گرفت نه؟ خيال بود؟ يا...
ولي كسي كنار من نجيب و آسمان به دست
كسي كه قد او بلند از زمين گرفته تا...
نشسته بود پيش من، فقط دو آه فاصله
كسي كه مثل هيچ كس نبود جز خودِ خدا...