هنوز هم که هنوز است . . . !!
چقدر از تو سرودم !
نه خواندی و نه شنیدی
چگونه پر بگشایم
به سوی شعر جدیدی
چگونه از تو بگیرم
تقاص آن کلماتی
که
در تب هیجان تو
سوختند و ندیدی ؟!
هنوز هم
که هنوز است
مانده ام "به چه قیمت؟!"
تمام دار و ندار مرا
به چند خریدی ؟!
هنوز هم
که هنوز است
مانده ام چه شد اصلا
به یک اشاره نشستی
به یک اشاره پریدی
بگو چرا ،
به چه جرمی مرا . . .
چرا و چراها
"چرا ؟!"
و هیچ نگفتی "چرا؟!"
و باز پریدی
تو
در نهایت این داستان بی سر و سامان
به هیچ چیز
به جز حرف های من نرسیدی
...
قرار بود
بماند برای روز مبادا
ولی
تو پای غزل را
به این میانه کشیدی . . . !!
+ نوشته شده در شنبه بیستم شهریور ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۱۱ ق.ظ توسط میترا
|