این چندمین شب است که خوابم نبرده است . . . !!
مست
و پنجره مست
و اتاق مست . . .
این چندمین شب است
که خوابم نبرده است
رؤیای «تو »
مقابل «من »
گیج و خط خطی !
در جیغ جیغ گردش خفّاش های پست
رؤیای «من »
مقابل «تو »
تو که نیستی !
دکتر بلند شد و مرا روی تخت بست . . .
دارم یواش واش . . .
که از هوش می رَ . . . رَ . . .
پیچیده توی جمجمه ام هی صدای دستهی دست،
دست می کنی و من که مرده ام
مردی که نیست
خسته شده از هرآنچه هست . . .
یا علم
یا که عقل . . .
و یا یک خدای خوب . . .
باید چه کار کرد تو را هیچ چی پرست؟!
من از . . .
کمک !
همیشه . . .
کمک !
خسته تر . . . کمک !!
مامان یواش آمد
و پهلوی من نشست . . .
« با احتیاط حمل شود که شکستنی . . . »
یکهو
جیرینگ !
بغض کسی
در گلو شکست . . . !!!!
       + نوشته شده در سه شنبه شانزدهم آذر ۱۳۸۹ ساعت ۱:۵۸ ب.ظ توسط میترا
        |